زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

کتاب، فیلم، روزمرگی
زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

کتاب، فیلم، روزمرگی

ناصر حجازی

یکی از جدیدترین کتاب‌های «انسان‌های بزرگ؛ آرزوهای کوچک» «ناصر حجازی» نام دارد. چند سالی می‌شود که با این مجموعه آشنا شده‌ام. این مجموعه‌ مخصوصاً بعد از معرفی در کارگاه «کودک و کتابخوانیِ» نسیم خلیلیِ گلِ گلاب نظرم را جلب کرد. اما هیچ‌‌وقت و هیچ‌کدامشان را نخواندم تا اینکه با کتاب «ناصر حجازی» در صفحه‌ی اینستاگرام مهدی یزدانی خرم آشنا شدم. و بالاخره تصمیم گرفتم یکی از کتاب‌های «انسان‌های بزرگ؛ آرزوهای کوچک»؛ یعنی «ناصر حجازی» را بخوانم.

«ناصر حجازی» کتابی روان و با زبانی استوار و پاکیزه به‌قلم مهدی یزدانی خُرم است. تصویرگریِ هنرمندانه و خوش‌وآب‌رنگ کتاب نیز کاری از اسمعیل چشرخ محسوب می‌شود. این اثر، به‌کوشش «کتاب‌های فیل» که زیرمجموعه‌ی نشر «گه‌گاه» است، به‌تازگی، یعنی در پاییز ۱۴۰۲ خورشیدی، منتشر شده است. و ۳۲ صفحه دارد.

این کتابِ دوزبانه، داستانی ساده اما پُرکشش از زندگی اسطوره‌ی فوتبال، ناصر حجازی، است. شروع کتاب به زیباییِ تمام کتاب است: «ناصر کوچولو در یک شبِ سردِ پاییزی، در ۲۳ آذر ۱۳۲۸، در محله‌ی «منیریه»‌ی تهران به دنیا آمد. او از کودکی عاشقِ بادبادک‌ها بود. ساعت‌ها بادبادک‌هایش را به دورترین نقطه‌های آسمان می‌فرستاد و شب‌ها فانوس‌های کاغذی‌ای که در آسمان به ستاره تبدیل می‌شدند را نگاه می‌کرد. او از کودکی شیفته‌ی آسمان بود.»

آغازین جمله‌های کتاب به‌خوبی نوید زندگی مردی را می‌دهد که قرار است تا آسمان آبی اوج بگیرد. این ناصر کوچولوی شیطان و بلا و قدبلند، تمام کودکی و نوجوانی‌اش را به بازی‌های والیبال و بسکتبال مشغول می‌شود. در بسکتبال حسابی می‌درخشد و به عضویت تیم ملی جوانان ایران در این رشته درمی‌آید. یک بار در دوران دبیرستان، اتفاقی برای تیم فوتبال مدرسه‌شان دروازه‌بانی و خونسردی و پرش‌های او در دروازه همه را میخکوب می‌کند. بله، ناصر فوتبالیست و به تیم «کیهان ورزشی» دعوت می‌شود. ناصر از این تاریخ تا پایان زندگی‌اش یک ستاره‌ی فوتبال می‌ماند. می‌درخشد.

رایکوف او را به تیم ملی ایران دعوت می‌کند. و در بیست‌سالگی به دروازه‌بان اول تیم ملی تبدیل می‌شود و به سرعت نظر تیم «تاج» را هم جلب می‌کند. حجازی در بسیاری از بازی‌های جهانی به امید اول و آخر هواداران تیم ملی فوتبال در ایران تبدیل می‌شود. بنابراین، او همیشه حواسش بود و تمام کوشش خود را می‌کرد که مردم سرزمینش را ناامید نکند.

یکی از بازی‌های ماندگار او مربوط به سال ۱۳۵۳ خورشیدی است. در این سال، حجازی با مچ شکسته و درد زیادی که داشت در مقابل اسرائیل قرار گرفت تا ایران این کشور را یک بر هیچ ببرد. این پیروزی برای مردم ایران بسیار شیرین بود؛ از همان پیروزی‌ها که همه به خیابان می‌ریزند. چشرخ به زیبایی حس و حال مردم را از این موفقیت به تصویر کشیده. یزدانی خُرم در ادامه و تا پایان عمر حجازی به همه‌ی موفقیت‌ها و البته رنج‌های این اسطوره‌ی دوست‌داشتنی نگاه می‌کند.

قطعاً طلایی‌ترین بند کتاب، همانی پاراگرافی است که پشت جلد هم آمده است: «ناصر حجازی از همان کودکی از دروغ گفتن و پذیرفتن حرف زور بیزار بود. شجاعت برایش اهمیت زیادی داشت. برای همین مقابل آدم‌هایی که می‌خواستند حق او و دیگران را پایمال کنند می‌ایستاد. او در شانزده‌سالگی در تیم دسته‌دومی «نادر» بازی‌های درخشانی انجام داد و از مربیان تیم درخواست کرد به او دستمزد بدهند. درخواستی که تا آن را انجام ندادند زیر بارِ بازی مجانی برای این تیم نرفت.»

من کتاب «ناصر حجازی» را دوست داشتم و دارم. خواندنش را هم به خواننده‌‌ی اهلش پیشنهاد می‌کنم. جدا از اینکه اشکم جاری شد (و این اشک‌ها ربطی به این ندارد که همیشه اشکم دم مشکم است، واقعاً برای ناصر حجازی اشک ریختم!) و لبخند روی لب‌هایم آورد، آن‌قدر حس خوب از خواندنش گرفتم که برای تقدیمش به کتابخانه‌ی تخصصی کودک و نوجوان در اصفهان لحظه‌‌شماری می‌کنم. دوست دارم و امیدوارم حس خوبی را که از خواندن این کتاب گرفتم، دیگران هم بگیرند. ناصر حجازی، دوستت دارم. نشر نظیف و دانای «گه‌گاه» ممنونم.

قهرمان مردم

نسیم خلیلی از مورخان پردقت و زبردست ایرانمان است که هرگاه در حوزه پژوهش تاریخی و ادبی قدم برداشته، توان تحلیلی و علمی خود را به شایستگی نشان داده است.

این پژوهنده کشورمان کتابی موسوم به «قهرمان مردم» با عنوان فرعی «علی(ع) در بینامتنیت متون رسمی و فرهنگ‌عامه تاریخ میانه ایران» دارد که چندان از زمان انتشارش نمی‌گذرد.

این تحقیق تاریخی و مردم‌نگارانه در سال جاری، یعنی ۱۴۰۲ شمسی، به‌کوشش نشر سنگلج و در ۳۹۷ صفحه منتشرشده و دارای هفت فصل است. همان‌طور که از عنوان کتاب برمی‌آید، دامنه زمانی پژوهش، ایران میانه یا قرون هفتم تا دهم هجری قمری به‌شمار می‌آید. برای اینکه علت انتخاب این بازه زمانی مشخص شود، باید موشکافانه‌تر به موضوع نظر کرد.

در قرون یادشده، ایرانِ صبورمان با دو هجوم خانمان‌سوز از سوی سرداران مغولی و امیر تیمور لنگ روبه‌رو می‌شود. یکی از پیامدهای این حمله‌های ویرانگر و کمرشکن دنیاگریزی مردم و روکردن آنان به دنیایی دیگر بود. ایرانیان ازاین‌پس به جهان انزوا پناه جستند و در این خلوتی که برای خویش برگزیده بودند، به‌دنبال یافتن معجزه‌ای آرام‌بخش بودند؛ اعجازی که زیستن را در این دوره تاریخی پُرولوله که فرساینده جان و تن بود، ممکن کند.

این اعجاز به صورت‌های مختلف بروز یافت که مهم‌ترینش در سیمای حضرت‌علی(ع) یافتنی است. مردم این دوران، در مواجهه با آن ناآرامی‌هایِ جانکاه و دلخراش، ‌علی(ع) را در مقام نجات‌بخشی بی‌همتا تصویر کردند. به او رو کردند و آرامش جان و تن را در وجود او یافتند. «قهرمان مردم» به همین عالم وارد می‌شود. نویسنده‌اش می‌کوشد تا گفتمان اسطوره‌پردازانه‌ای را که از علی(ع) در متون فارسی سده‌های مذکور وجود دارد و از طرفی، بر مردم نیز اثرگذار و بازنمایی آن در زیستشان پُرتکرار بوده است، بررسی کند.

برای ورود به مبحث اصلی کتاب، آشنایی با دو مفهوم «اسطوره» و «بینامتنیت» ضروری است که هر دو بر روش‌تحقیق خلیلی تأثیر مهمی دارند. او مفصل و با دقت به این دو موردنظر دارد؛ اما به زبانی ساده و مختصر می‌توان گفت اسطوره‌ها برآمده از خرافات نیستند؛ بلکه در واقعیت‌های اجتماعی و تاریخی ما ریشه دارند. بینامتنیت هم بر این مسئله تأکید دارد که هیچ متنی در خلأ شکل نمی‌گیرد؛ بلکه گذشته‌ای دارد و برخاسته از متنی دیگر است.

بنا بر آنچه گذشت، نسیم خلیلی در «قهرمان مردم» با نگاه پُرعمقش به متون تاریخی، ادبی، صوفیانه و حتی قدم‌گذاشتن در آثار معماری قرون هفتم تا دهم هجری قمری، به همان روش بینامتنیت و با قلمی پاکیزه و آزموده سیمای علی (ع) را به نمایش می‌گذارد. درنتیجه این تحقیق، ما با آن سیمای علی(ع) روبه‌رو می‌شویم که درمانگر، بخشنده، امیدبخش، رهاننده، دوست و یار و همدم یا در یک کلام «قهرمان مردم» است.

همان‌طور که از «مردم» در عنوان کتاب آشکار می‌شود، یکی از اهداف مهم خلیلی در این اثر (و به‌جرئت می‌توان گفت در همه کوشش‌های دیگرش در قلمرو نویسندگی) ورود به عرصه آسان، اما سخت فرهنگ‌عامه است.

نگارنده‌اش بهتر توضیح می‌دهد: «پژوهنده در این کتاب، مطالعه تاریخی خود را با نیم‌نگاهی به وسعت بی‌کرانی آغاز می‌کند که به‌سانِ یک تاریخ همیشه زنده در پیرامون زندگی اجتماعی ما جاری است: جهان فراخ فرهنگ‌عامه، که در گستره تاریخ‌نگاری‌های سنتی _ که اغلب مبتنی بر رویدادنگاری‌های سیاسی و نظامی بوده‌اند _ فراموش شده است و پرداختن به آن در تاریخ‌پژوهی‌ها نیز سهلی است ممتنع.» بنابراین نباید فراموش کرد که در این کتاب قرار نیست شخصیت علی (ع) از دید یک کتاب حدیثی یا از نظرگاه یک فقیه تدقیق شود؛ هرچند واردشدن به این عرصه‌ها در برخی مواقع اجتناب‌ناپذیر بوده است؛ یعنی آنجا که با بحث مردم کوی و برزن پیوندی نزدیک دارد.

از منابع مهمی که نسیم خلیلی در «قهرمان مردم» به‌منظور واکاوی بحثش به آن رجوع کرده، معماری است. ازآنجاکه هنر معماری و خاصه ابنیه مذهبی در اصفهان‌زیبا جایگاه کم‌نظیری دارد، به این بحث از کتاب نظر می‌کنم.

پژوهشگرِ «قهرمان مردم» در آغاز نگاهش به معماری و در باب بهره‌مندی از بناها به‌مثابه منابع مکتوب در تاریخ‌نگاری چنین می‌گوید: «در پژوهش‌های تاریخی، مبنای مطالعه عموما بر اساس منابع مکتوب و کتب تاریخی به‌طور خاص بنانهاده شده است؛ درنتیجه، باور به اینکه متونی فراتر از کتاب‌ها نیز می‌توانند به‌مثابه منابع مطالعه و تحقیق تاریخ‌پژوهانه مورداستفاده قرار گیرند، چندان باور پذیرفته‌شده‌ای نیست؛ اما من بر این باورم که برای شناخت کامل یک جامعه، یک سرزمین و یک بُریده تاریخی باید به ابنیه و معماری آن نیز توجه کرد.

در چنین متونی دو هدف نهفته است. از یک‌سو، این قبیل نگاره‌ها حکم تزیین و جنبه زیبایی‌شناسانه دارد و از سوی دیگر، کارکردی تبلیغی‌آیینی به خود می‌گیرد. هرچند بُعد نخست نیز به جهت آنکه ذائقه جمعی دوره‌های مختلف تاریخی را درباره تزیین و زیبایی ابنیه نشان می‌دهد، مهم است؛ اما بُعد دوم است که در مطالعه حاضر اهمیت می‌یابد.»

اگر «قهرمان مردم» را پیش رو بگذاریم و ‌بخوانیمش، بی‌تردید یکی از جاذبه‌های آن برای ما مردم اصفهان همین مبحث معماری‌اش است؛ معماری امامزاده‌ها، مدارس معنوی و مسجدها که در درازنای تاریخ ازجمله همان سده‌ها پناه هر زن و مرد و کودکی بوده‌اند. بر اساس تحقیق خلیلی حکایتِ کامل‌بودن، رهایی‌بخشی و شفادهندگی علی‌(ع) در معماری مناطق مختلف و ازجمله در ابنیه اصفهان یافتنی و پُراهمیت است.

مدرسه امامی یا باباقاسم اصفهان یکی از آن بناهاست که هم‌زمان با دوران تیموری و آل‌مظفر بنا شد؛ همچنین می‌توان گفت ذکر نام علی(ع) در کنار اسم پیامبر(ص) و خلفا نشانی از زیست مسالمت‌آمیز سنیان و شیعیان دارد که در همین مدرسه امامی نقش شده است.

هم‌زمان با ذکر نام او به‌تنهایی، گاهی نیز با ادعیه و اشعاری درباره علی(ع) روبه‌رو می‌شویم که به همان توانِ نجات‌بخشی و قدرتش نظر دارد. نمونه آن در مسجدجامع اصفهان پیدا می‌شود که در آن به خط کوفی نوشته‌شده است: «چون نامه جرم ما به هم پیچیدند/ بردند و به میزان عمل سنجیدند؛ بیش از همه‌کس گناه ما بود ولی/ ما را به محبت علی بخشیدند».

مواردی چون ذکر علی(ع) در مقام دروازه ورود به دنیای علم، آمدن حدیث منزلت و علی و شهادتین در مساجدی چون مسجد نائین، گنبد امامزاده عبداللّه نطنز و ورودی مقبره شیخ عبدالصمد در همان شهر نیز دارای اهمیت است و حکایتی از همان قهرمان شکست‌ناپذیر مردم را دارد، قهرمانی که در نظر مردم نامیراست.

مردم به انوشگی‌اش باور دارند و قرن‌هاست که بچه‌هایشان بعد از هر زمین‌خوردنی با ذکر نام علی(ع) دوباره برپا می‌شوند و پیرانشان به هیچ کجا تکیه نمی‌زنند؛ مگر آنکه نام علی(ع) را به زبان آورند و دل جوانانشان هرگاه از زندگی به تنگ آید، به علی(ع) رو می‌کنند؛ به علی که هر دل ناشادی را شادی می‌دهد.

تاریخ (ماریخ) مستطاب سبیل

«تاریخ (ماریخ) مستطاب سبیل» کتابکی خوش‌خوان و بانمک است. این اثر به قلم شرمینه نادری و تصویرگری نعیم تدین در سال ۱۴۰۰ منتشر شده. کتاب که به کوشش نشر هوپا، انتشارات تخصصی کودک و نوجوان، به بازار آمده،‌ دارای ۱۲۰ صفحه است. اگر فکر می‌کنید مردها به چشم برادری یا به چشم غیربرادری با سبیل جذاب‌ترند یا آلامدشدن سبیل‌های زنانه در برهه‌هایی از تاریخ برایتان موضوعی پُرجاذبه است، خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌دهم! گروه دومی که به‌نظرم بد نیست این کتاب را بخوانند، همه کسانی هستند که از هرچه سبیل و ریش است در این دنیا، چه مردانه و چه زنانه‌اش، حالشان به‎‌هم می‌خورد!
وقتی منابع تاریخی دوره‌های مختلف را برگ بزنیم، متوجه می‌شویم که سبیل یا در گفتار عامیانه‌ترش «سیبیل» معادل‌های دیگری در تواریخ و اشعار و داستان‌های فارسی داشته. دو کلمه «سبلت» و «بروت» مهم‌ترین آنها هستند. اما امروزه هیچ واژه‌ای به‌اندازه سبیل یا صمیمی‌ترش سیبیل در فرهنگ ما برای موی پشت لب، چه در مردان و چه در زنان، کاربرد ندارد.
قدیمی‌ترین فرش جهان ساخته و بافته ایرانیان بوده و پازیریک نام داشته است. سیمای مردی جوان با سبیل‌های مشکی روی این فرش تشخیص داده شده که آن را کهن‌ترین تصویر سبیل در تاریخ دنیا می‌دانند. نادری درباره این رخساره توضیح می‌دهد: «مورخان، یعنی همان‌ها که تاریخ می‌نویسند، ریش می‌جنبانند؛ یعنی یک‌جوری تأیید می‌کنند و می‌گویند که آن تصویر در حقیقت نقشی از یک سوار ایرانی بوده است، مردی با سبیل‌های ازبناگوش‌دررفته و روغن‌زده و فِرخورده سوار بر اسبی قدرتمند و چابک که بر دشت‌های سرزمین ایران می‌تاخته و سبیل‌هایش در دست باد مثل اسب پرواز می‌کرده است.»
تاریخ سبیل در ایران با تاریخ ریش پیوندی نزدیک دارد. هرجا تاریخ‌نگاران سبیل را بررسی می‌کنند، نگاهی نیز به ریش دارند که نویسنده و پژوهشگر کتاب حاضر نیز دقیقاً همین کار را کرده. و اصلاً اجتناب‌ناپذیر است. در دوره‌هایی از تاریخ ایران، مانند هخامنشیان یا اشکانیان، گذاشتن سبیلْ توأم با ریشی پُرپشت مد بوده. اما برای مثال در دو دوره‌ تاریخی ساسانیان در عهد باستان و صفویه در عصر اسلامی سبیل به‌تنهایی باب می‌شود.

مسئله فوق را گاهی فقط برآمده از مد و سلیقه در زیست روزمره مردم می‌توان دانست. اما گاهی جدی‌تر هم می‌شود به آن نظر کرد (و البته منظورم این نیست که مد و سلیقه مسئله‌ای غیرجدی است!). مثلاً یکی از علل مدشدن سبیل‌های بناگوش‌دررفته و مجلل و فانتزی در بین صفویان، به پدرکشتگی این خاندان با عثمانی‌ها برمی‌گردد. شاه‌عباس بزرگ صفوی برای اینکه مردم شیعه و سینه‌چاک علی(ع) متمایز از مردم و شاهان سنی‌مذهب عثمانی شوند، دستور می‌دهد که مردان ایرانی فقط سبیل بگذارند. یا در واقع، برای اینکه چهره‌ای متفاوت از عثمانیان داشته باشند، قید ریش‌هایشان را بزنند.
سبیل در دوره‌های مختلف اصلاً اسباب اشتغال‌زایی بوده است. برای نمونه، کسی چون مظفرالدین‌شاه از دودمان قاجاریه در سفرهای اروپایی خود (و قطعاً در حضر) یک نفر را می‌برده، فقط برای اینکه سبیلش را چرب کند و حالتِ خوش بدهد تا در مهمانی‌‌های سیاسی و رسمی با زیبایی‌اش کمر دنیا را دو نیم کند (دست‌کم با سبیلش نه با سیاست‌هایش)! در کل، بحث سبیل و زیبایی‌شناسی آن در دوران قاجارها، چه مرد و چه زن، بحثی مفصل و برای خود من جالب است؛ دوره‌ای که گاهی درازی سبیل و ریش به جایی می‌رسد که اولی را پشت سر گره می‌زنند و دومی از کمرشان هم عبور می‌کند. و سوگلی‌های دربار سبیلشان را که نمی‌زنند هیچ با وسمه و حنا تازه پُررنگ‌ترش هم می‌کنند!
«تاریخ (ماریخ) مستطاب سبیل» کتاب کوچکی است که با قلمی روان و خودمانی (نه سطحی و سخیف) و بامزه (نه با بی‌مزگی) به تاریخ سبیل نظر دارد؛ مسئله‌ای که اصلاً در تاریخمان شوخی‌بردار نبوده، و آبرو و سرنوشت بسیاری از آدم‌ها به بود و نبودش و قوانین مرتبط با آن در جامعه گره می‌خورده. فرهنگ گفتاری و ادبیات عامیانه ما نیز پُر از سبیل است! و شرمینه نادری چقدر زیرکانه و دلنشین در لابه‌لای تاریخش به آن نگاه کرده؛ از اصطلاح «برباددادن سبیل» گرفته تا «دوچرخه سبیل بابات بچرخه»! این را هم بگویم که نویسنده در مواردی جزئی ماجرای سبیل را در ورای ایران هم دنبال می‌کند.
شرمینه نادری عزیز، این اولین کتابی است که از شما خواندم. و قطعاً آخرینش نخواهد بود. از شما ممنونم که تاریخ را به این سادگی و قشنگی نوشته‌اید. و مثل آنهایی ننوشته‌اید که آدم با خواندنِ اثرشان دوست دارد برود به یک جای دور و دیگر هیچ‌وقت برنگردد! نعیم تدین عزیز، به‌خاطر تصویرگری هنرمندانه‌تان از شما ممنونم. برخی از تصاویر، کتاب را برایم شیرین‌تر و نمکین‌تر کرد. برخی تصاویر هم خیلی در درک و تصور مطالب شرکینه نادری به دردم خورد، مثل نقاشی سه مدل سبیل «لوطی» و «پهلوانی» و «چخماقی» که خودم به این خوبی نمی‌توانستم درباره‌شان خیال‌پردازی کنم!
بر اساس راهنمای پشت‌جلد، این کتاب برای ده تا هجده‌ساله‌ها مناسب است، اما من آن را به همه کودکان هفت تا نودوهفت سال پیشنهاد می‌دهم!

سوسک

«سوسک» داستانی سیاسی است از ایان مک‌یوون که از نویسندگان بریتانیا به شمار می‌آید. از او آثار متعددی نیز به فارسی در دسترس است. نسخه‌ای که من از این کتابِ هشتادوسه‌صفحه‌ای و در طاقچه خواندم به کوشش نشر چشمه و در سال ۱۳۹۹ منتشر شده. ترجمه این اثر که به جز ای‌پاب نسخه صوتی هم دارد، کاری از محمدحسین واقف است.

این داستانِ تخیلی روایت سوسکی  به نام جیمز سمز است. جیمز سمز زندگی راحت و خرم و سرخوشانه‌ای برای خودش دارد. می‌چرخد و می‌خورد و می‌خوابد. اما این آرامشی که از آن لذت می‌بَرد با کم‌شدن پاهایش و در آوردن یک زبان در دهانش در یکی از روزهای حتماً لعنتی زندگی‌اش تمام می‌شود؛ یعنی همان روزی که به آدم تبدیل شده است. آن‌هم نه یک آدم معمولی که آدمی مثلاً مهم و در دید که نخست‌وزیر انگلستان باشد. 

از این به‌بعد ما با نخست‌وزیری رودررو هستیم که قرار است کاری بزرگ برای مردمش انجامش دهد. «سوسک» در واقع داستان تغییری بزرگ در عالم سیاست اروپاست که به «برگزیت» (۳۱ژانویه۲۰۲۰) معروف است؛ همان خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، البته در کنایه و نامستقیم. کتاب احساساتی را که انگلیسی‌ها از رفتار دیگران یا بقیه اروپا در وجود خود دارند، بازتاب می‌دهد که شاید چکیده‌اش در این قسمت کتاب باشد: «تو این شهر، ما گروهی به‌حاشیه‌رونده بودیم، نفرت‌انگیز، هدف تحقیر یا تمسخر. در بهترین حالت نادیده می‌گرفتندمون. در بدترین حالت، ازمون بیزار بودند.» سرگردانی مردم پس از عملی‌شدن این رؤیا نیز قسمتی کوتاه اما جالب است.  

کتاب «سوسک» بدون تردید برای علاقه‌مندان به داستان‌های سیاسی انتخاب خوبی است. البته من با وجود اینکه رمان‌های سیاسی را می‌خوانم و دوست می‌دارم، این یکی به دلم ننشست. داستان‌های سیاسی محبوب من آمیخته با ماجراهای عاشقانه‌اند. مخصوصاً عاشقانه‌های پُررنج و لطیف را در داستان‌های سیاسی دوست دارم! از طرفی، ترجیح می‌دهم رمان‌های سیاسی‌ای بخوانم که سیاست را از نگاه فرودستان بازتاب دهد. راوی دردهای اجتماعی و بیزاری و نقدهای مردم کوچه و بازار، آدم‌های عادی باشد و نه گنده‌گویی‌ها و لات‌بازی‌های سیاستمداران. نکته دیگر آنکه کتاب را در طاقچه اثری کافکاگونه معرفی کرده‌اند که من دوست نداشتم! از نگاه من، یک خواننده عام، هنرمندی فرانتس کافکا در «مسخ» به‌هیچ‌وجه با «سوسک»  ایان مک‌یوون مقایسه‌شدنی نیست. در معرفی این سوسک باید قید واژه «کافکایی» را زد. کافکا ناراحت می‌شود! 

قسمتی از کتاب: «ما تاریکی رو می‌فهمیم و دوست داریم»     

دیکته و زاویه

«دیکته و زاویه» مجموعه‌ای از دو نمایشنامه است. این اثر کاری از گوهر مراد به شمار می‌رود که بر اساس نسخۀ در دست من سال ۱۳۴۷ شمسی و زیرنظر نشر نیل به بازار کتاب آمده. این مجموعۀ مختصر فقط ۱۰۲ صفحه دارد. گوهر مراد نام غلامحسین ساعدی خالق مشهور «گاو» است که ۱۳دی۱۳۱۴ در تبریز متولد شد و در ۲آذر۱۳۶۴ درگذشت و در سکونتگاهش پاریس به خاک سپرده شد.

«دیکته» عنوان نمایشنامۀ اول است. چندین دانش‌آموز، از جمله شاگرد مردود، و چند معلم و ناظم و رئیس شخصیت‌های اصلی آن هستند. مسئولان مدرسه و بچه‌ها در کلاس درس وارد گفت‌وگویی طولانی می‌شوند. در این صحبت‌ها اولیای مدرسه دستور می‌دهند و انتظار دارند که همه‌جوره دانش‌آموزان مطیع باشند، بی‌چون‌وچرا و چشم‌وگوش‌بسته و چَشم‌برزبان در خدمت معلم و ناظم و مدیر باشند.

داستان، درون‌مایۀ سیاسی دارد و در واقع نقدی بر اطاعت عامه از سیاستمداران دیکتاتور است. این یک جنبه است و بدون تردید هرکس به فراخور دیدگاه و زندگی و مطالعات خود می‌تواند در دل نمایشنامه استعاره‌های دیگری هم بیابد و اصلاً حال‌وهوای سیاسی برایش متصور نشود. در بخشی از این نمایشنامه آمده است: 

معلم: چرا خوب گوش نمی‌دی؟ خوب توجه کن! (هجی می‌کند)

امید ... باورکردن است.

محصل: نیست

معلم: است. است. است.

پا به زمین می‌کوبد

صداها: اصلاح کن. درست کن. درست بنویس است، است، است.

محصل: نه‌خیر نیست.

ناظم: (کله‌اش از گوشه‌ای پیدا می‌شود). جر و بحث نکن، کله‌شقی نکن، هرچی می‌گن بگو آره، بگو درسته.

.

«زاویه»  نمایشنامۀ دوم است. من از جنبه‌های سیاسی به آن نگاه می‌کنم. اما فرصت نقد و نظردهی برای آن بسیار و از زوایای گوناگونی، به‌خصوص روان‌شناختی که با رشته تحصیلی نویسنده‌اش مناسبتی دارد، درخور واکاوی است. هرکدام از شخصیت‌های این ماجرا عقاید خاص خود را دارند و به طبقه اجتماعی ویژه‌ای برمی‌گردند؛ برخی تندرو و سنتی‌تر و شماری دیگر نیز آزاداندیش‌تر هستند. آنچه میان همۀ آنها مشترک است، علاقه‌شان به تحمیل نظرهای خود به دیگری است. پیرزن، خبرنگار، فیلسوف، مرد سبیل‌دار و سپور از جملۀ آن شخصیت‌ها به شمار می‌رود. 

در قسمتی از «زاویه» و از زبان فیلسوف آمده است: اینا تو رو تحریک می‌کنن، اینا حسودن، بیچاره‌ن، مغزشون خالیه، اینا نمی‌خوان کسی روشن بشه، خوب بفهمه، خوب فکر کنه، اینا شرف ندارن، آبرو ندارن، حیثیت ندارن... .

.

هر دو نمایشنامه را، با وجود اینکه خیلی اهلش نیستم، دوست داشتم. فکر کنم نمایشنامه‌های زیادی از ساعدی به یادگار مانده که مشتاقم آنها را نیز بخوانم. غالباً داستان‌هایش را خوانده‌ام یا شنیده‌ام و آثار او را در قالب فیلم دیده‌ام. به نظر من که خوانندۀ عام و غیرمتخصص در موضوع نمایشنامه هستم، شخصیت‌های این کتاب به‌خوبی پردازش شده بود و مخصوصاً کلامشان به بهترین نحو بازتاب‌دهنده باورها و جایگاه اجتماعی آنها محسوب می‌شد. خواندنش را پیشنهاد می‌دهم؛ ولی نمایشنامه‌خوانی آدم خودش را می‌خواهد.