زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

کتاب، فیلم، روزمرگی
زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

زندگی، جنگ و چیزهای دیگر

کتاب، فیلم، روزمرگی

دوستت دارم

سلطان رفتارهای گیج‌کننده‌ی نامنظم...

قند و سرماخوردگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شاخه گلی سر راهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آفرینگشری ادبی در کرانۀ خلیج فارس

در دامان گرم و آفتابی و نیلی خلیج فارس از دورترین روزگاران تاریخ ایران‌زمین تا به امروز بستری فراهم بوده است تا شاعران، داستان‌نویسان و خاطره‌نگارها دست به قلم ببرند و فرهنگ مکتوبی سرشار و شایسته را در این گسترۀ سبز و آبی و زرد خلق کنند. این بستر با همۀ مهربانی‌ها و نامهربانی‌هایی که در درازنای تاریخ دیده در عرصۀ فرهنگی همواره داغ و پرحرارت و سوزان بوده است.

آن‌قدر گسترۀ فرهنگ زبان و ادبیات فارسی در شاخه‌های گوناگون نوشتاری متنوع و فراوان است که برای یادکردن از اهل قلمش از بلوچ و سیستانی و ترک و لر گرفته تا عرب و فارس و ارمنی باید دفترها سیاه کرد. محمدبن‌وصیف سگزی یا سیستانی، فرخی سیستانی، بلوچ میرداد، محمدعلی مینابی بندرعباسی، ابراهیم منصفی، فایز دشتستانی، صادق چوبک، منیرو روانی‌پور، منوچهر آتشی، نسیم خاکسار، زویا پیرزاد، نجف دریابندری، احمد محمود و ده‌ها آفرینشگر ادبی دیگر در قلمرو نثر و نظم فارسی می‌توان نام برد که به چهره‌های ملی ایرانمان بدل شده‌اند.

هم‌زمان که بومیان و مردم محلی کناره‌های خیلج فارس دست به قلم برده‌اند، مهاجران، مسافران و تبعیدیان نیز همواره در میانۀ گرمی و شرجی جنوب آثاری در فرهنگ و ادبیات نگاشته‌اند. این نوشتارهای فارسی هم‌زمان که از پیدایی و پویایی فرهنگ مکتوب در دامن خلیج فارس حکایت دارند، همواره بازتاب‌دهندۀ آداب و سنن خرده‌فرهنگ‌های این خطه، گویش‌ها، لهجه‌ها و ادبیات عامیانه، موسیقی کوچه‌بازاری، وضعیت اقتصادی، سیاسی و مقولات دیگری چون زیست‌محیطی بوده‌اند. «چهارده ماه در خارک؛ یادداشت‌های روزانۀ زندانی» بدون تردید یکی از ناب‌ترین آنهاست.

دوچرخه‌سواران چهارباغ و کامیون‌ها

نگارندۀ خاطرات پرارزش «چهارده ماه در خارک»، کریم کشاورز از مترجمان و نویسندگان پرکار کشورمان است. ماجرا از این قرار است که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شمسی پاکسازی گسترده‌ای در ایران و از سوی حکومت پهلوی و محمدرضاشاه آغاز شد که تروخشک را راهی زندان کرد.

کریم کشاورز از جمله فرهیختگانی بود که پس از کودتا و به جرم فعالیت در حزب توده‌ به‌دست دولت بازداشت، با وجود اینکه او در همین خاطراتش می‌گوید که من توده‌ای نبودم. به‌هرروی، او و شصت نفر زندانی دیگر که شخصیت‌های فرهنگی و علمی ارزشمندی بیشان بود، در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۳۳ شمسی به خارک، یکی از جزایر پرراز خلیج فارس تبعید می‌شوند.

به‌جز یادداشت‌های روزانه این زندانیِ خاطره‌نویس در خارک که چهارده ماه به درازا می‌کشد، شرح سفر زندانیان نیز خواندنی است. این سفر با کامیون و از تهران به سوی خلیج فارس و مشخصاً خارک صورت می‌گیرد. آنها در این مسیر طولانی که بی‌خبری از آینده، سخت‌ترش می‌کرد، توقفی نیز در اصفهان داشتند. در روایت کشاورز از این شهر، فرهنگ دوچرخه‌سواری ما اصفهانیان نیز بازتاب یافته که جالب‌توجه است:

«غروب روز بیستم تیرماه وارد اصفهان شدیم. نُه کامیون ارتشی پر از سرباز مسلح و مسلسل و عده‌ای شخصی انظار مردم باهوش و کنجکاو اصفهان را جلب کرد. هنگام عبور از چهارباغ دوچرخه‌سوارها دنبال کامیون‌ها افتادند ببینند چه خبر است.»

سپس از خوراکشان در دو روز توقف در اصفهان می‌نویسد: «در اصفهان یک بار گرمک و نان و پنیر و یک بار هم هندوانه و نان و پنیر و یک بار آش به ما دادند. پنیر با پول خودمان خریدیم و گرمک و هندوانه را هم سرهنگ با ماشین به خارج شهر رفت و مستقیماً از جالیز خرید که ارزان تمام شود.»

آی بچه‌ها، درخت هم دارد!

تبعیدی‌ها به خارک که به‌گفته کشاورز در بین خود مردمانش «خارگ» تلفظ می‌شود، تصورات مبهمی دربارۀ این گوشه از خلیج فارس داشتند. برای مثال از هوای جانکاه و بی‌درختی آن بر اساس برخی شنیده‌ها می‌ترسیدند. درحالی‌که پس از ورود، آب و هوای آن را خوش‌تر از منطقه‌ای چون بوشهر می‌دانند و به محض‌دیدن طبیعتش با شگفتی رو به هم می‌گویند: «آی بچه‌ها، درخت هم دارد!». کشاورز از درختان بسیاری در خارک یاد می‌کند.

درخت لیل بر وزین بیل یا انجیر هندی یکی آن درختان است که به‌مرور با آن آشنا می‌شود؛ درختی که در آن خطه همیشه‌آفتابی سایه پهناورش نعمت است. همچنین به یاد می‌آورد که تاورنیه، جهانگردی که دوران صفویه به ایران آمده، همین درخت را در سفرش به جنوب دیده و در سفرنامه‌اش نقاشی کرده است.

کشاورز در خاطراتش به‌جز طبیعت به زیست اقتصادی و فرهنگی مردم نیز تا جایی که سختگیری‌های تبعید اجازه می‌دهد، نظر دارد. برای نمونه، تأکید می‌کند که ساکنان خارک غالباً زنان و کودکان‌اند، زیرا مردان برای کار به آبادان، بحرین و کویت می‌روند. بعد ادامه می‌دهد: «[در خارک] شیعه و سنی با کمال دوستی و مهربانی زندگی می‌کنند.»

اینها فقط گوشه‌‌‌های کوچکی از داده‌های «چهارده ماه در خارک» است. و این کتاب فقط یکی از نگاشته‌های فارسی در قلمرو خلیج فارس به شمار می‌آید. همواره در دامان خلیج فارس ادبیاتی شگفت پدید آمده؛ ادبیاتی که بدون مراجعه به آن، پژوهش در تاریخ طبیعی و زیست مردم این کرانۀ آبی نارسا و ناقص خواهد بود.

مرجع

ـ کشاورز، کریم (۱۳۶۳)، «چهارده ماه در خارک؛ یادداشت‌های روزانۀ زندانی»، تهران: پیام.

گریه و دیگر هیچ

همین طور که گریه می‌کنم، دوست دارم بروم یک جای دور (شاید چیزی شبیه جایی دیگر گلی ترقی). یک جای دیگر و آن‌قدر گم و گور شوم که انگار هرگز نبوده‌ام.